پلاک سیاسی
طبق روال معمول آخر هفتهها که دانشگاه را به قصد خانه ترک میکنم، این هفته هم چهارشنبه عصر ساعت شش با پیکان خستهام که ملقب است به سالار به سمت خانهمان حرکت کردم...... این هفته به دلیل تعطیلی سه روزه پیشرو خیابانها غلغله بود. آنقدر شلوغ بود که از دم در دانشگاه تا پایان اتوبان نواب دنده را دائما از یک به دو و برعکس چاق میکردم. ترافیک سنگین روی اعصاب همه رانندهها ویراژ میداد. به ترافیک گرمای نوبرانه را نیز اضافه کنید که امان راننده را میبرید. نزدیکای پل نصر همان طور که در لاین سبقت لاکپشتی پیش میرفتم، از آینه سمت چپ کاروانی از ماشینهای مدلبالای پلاکسیاسی گرما و ترافیک را از یادم برد. تعداد ماشینها تمامی نداشت. پشت سر هم پلاک سیاسی بود که در خط BRT گاز میدادند و به سرعت میرفتند. ماشینها که اکثرا مشکی بودند تعدادشان بالای سی تا بود. در میان این خودروهای دولتی یک ماشین شاسیبلند بود که احتمالا حامل «شخص سیاسی خیلی مهم» بود. بعد از این که همهشان یا صدای «ویژ» از کنار من و بقیه اتومبیلها رد میشدند، تنها فکری که از سرم گذشت این بود که کسانی که در ترافیک بودند و این اتفاق نه چندان طولانی را دیدند الان دارند با خودشان به این فکر میکنند که حاکم جامعه اسلامی مگر نباید درد مردم را بداند. پلاک سیاسی بودن و گذشتن از کنار یکی از بزرگترین مشکلات مردم تهران یعنی ترافیک روزمره آیا باعث نمیشد که از این قبیل مشکلان غافل شوند؟
چه نیکو فرمود امام علی (ع) در نامه ای به مالک اشتر:
((باید که طولانی نشود پنهان بودن تو از رعیت خود، زیرا که پنهان بودن والیان از رعیت باعث تنگی کار مردم می شود، و والی، کم علم به هم می رساند از احوال رعیت.
و در خانه نشستن والی و راه ندادن مردم، سبب آن می شود که بر احوال مملکت خود مطلع نشود. و امور بزرگ که روی می دهد به آن کوچک نمایند و امور کوچک را عظیم نمایند، و حسن را قبیح شمارند، و قبیح را حسن جلوه نمایند و سخنان که به او رسانند حق و باطل به یکدیگر مخلوط باشد.
و نیست والی مگر بشری، نمی داند آنچه را مردم از او پنهان دارند از امور، و سخن راست و دروغ علامتی ندارد که به محض گفتن، توان تمیز کردن.
و حال تو از دو صورت «خالی » نیست: یا آن است که جوانمردی در بذل کردن مال در راه حق، پس چرا خود را به مردم نمی نمایی، که حق واجب را عطا کنی، و افعال نیکو از تو به رعیت صادر شود، یا آن است که مبتلایی به بخل و نمی خواهی که عطا کنی، و حاجات مردم را روا کنی، باز نباید که پرده نشین گردی و در بر روی مردم ببندی، زیرا که چون مردم از عطای تو آیس و ناامید گردند، زود دست از سؤال برمی دارند، با آن که اکثر حاجات مردم طلب مال نیست که نقصانی به تو برسد، مانند آن که بر کسی ظلمی شده، به تو شکایت می کند، یا دعوی دارد و حکم عدلی از تو می خواهد، پس منتفع شو به آنچه وصف کردم برای تو، و اکتفا کن در آن، بر آنچه بهره ور شدی و صلاح تو در آن است ان شاءالله.))
یا در جایی دیگر هنگامی که خبر حضور عثمان بن حنیف والی بصره، در میهمانی یکی از اشراف بصره به ایشان رسید، نامه عتاب آمیزی به او نوشت و او را از حضور و شرکت مجدد در این نوع از مجالس میهمانی که فقرا از آن رانده می شوند و ثروتمندان و اشراف به آن خوانده می شوند و نیز استفاده از طعام های مشتبه برحذر داشت:
((ای پسر حنیف، خبر به من رسیده که مردی از جوانان یا جوان مردان بصره تو را به خوانی دعوت نموده، پس مسارعت نموده ای به سوی آن. اختیار می کرده اند برای تو الوان طعام ها و نقل می کرده اند، سوی تو، انواع کاسه ها. و گمان نداشتم که تو اجابت کنی به سوی طعام قومی که، فقیران را از آن طعام دور کنند و اغنیا را دعوت نمایند.))
ای کاش صدای ما به گوش دولتی ها برسه. بعضی وقتا فکر می کنم که هدف اصلی انقلاب تو هیاهوی مذاکرات گم شده حتی برای بعضی از ما بچه مذهبی ها!
«اللهم عجل لولیک الفرج»