قرارگاه

جایی برای بی قراری ها

قرارگاه

جایی برای بی قراری ها

قرارگاه

دانشجوی م.ا و علوم سیاسی
دانشگاه امام صادق (ع)
عضو کانون دانش پژوهان نخبه

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با موضوع «دانشگاه امام صادق(ع)» ثبت شده است

چند صباحی است که دست و دلم به وبلاگ نویسی نمی‌رود.

با این همه مطلب زیر که برای چاپ در شماره ماه گذشته مجله حیات آماده شده بود، متاسفانه به دلیل انتشار نسخه محرم حیات مغفول ماند، ان شاءالله بهانه‌ای باشد برای شروع دوباره در وبلاگ.

موضوع مطلب هم بررسی ابهامات موجود در زمینه رابطه داعش و آمریکاست.

۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۲ ۰ نظر

کو گوش شنوا........

میخواهم یک نکته را بگویم. عزیزان دانشجو! سخنرانی و اجتماعات ایرادی ندارد؛ اما دو گروه هیچ وقت همزمان در یک دانشگاه اجتماع تشکیل ندهند. این توصیه پدرانه من به شماست. شما گروهی هستید که میخواهید اجتماعات تشکیل دهید و سخنرانی کنید. مثلاً حرفهایی دارید که به نظر خودتان لازم است، ولی ممکن است از نظر دیگری هم لازم نباشد. خیلی خوب؛ دور هم جمع شوید؛ اما آن گروهِ دیگر، تا دید که شما جلسه یا اجتماع دارید، اجتماعش را به وقت دیگری بیندازد؛ این درست است. عزیزان من! این چیزی که من میگویم، حدس نیست؛ اطّلاع است. میخواهند دانشجویان را به جان هم بیندازند؛ آنها را مشغول کنند و از درس خواندن باز دارند. میخواهند دانشجویان را به چیزهای بیخودی مشغول کنند. تسلیم نشوید و نگذارید که با عنصر دانشجویی بازی شود.

مقام معظم رهبری، بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، 1377/02/22

۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۶ ۱ نظر

سال گذشته در کنار دوستان و همدرسانم در دانشگاه امام صادق(ع) توفیق فعالیت در دفتر اعزام مبلغ را داشتم این مطلب را اردیبهشت ماه نوشتم برای تارنمای دفتر. الآن هم در وبلاگ خودم منتشرش می‌کنم.دردشناسی فرهنگی

۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۲:۱۱ ۲ نظر

اول کتابتی فی اللغة العربیة یختص بالزواج.

أرجو من الأصدقاء أن یقرؤون بدقَة و یخبروننی بالأخطاء الذی یوجد فی النص.

کیف نستطیع الزواج و کیف نتزوج حینما نحن ندرس و لا نعمل للعثور علی الراتب؟ کیف نعیش لمده خمسه او اربعه سنه بعد زواجنا و لیس عندنا بیت او شغل؟ و بنسبه الی الطلاب غیر جامعی ایضا و بالاختصار کیف یجتمعان الزواج و الدراسه؟

 

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۱۱ ۳ نظر

این روزها دل همه هم اتاقی‌ها حال و هوای 222 و حتی 811 رو داره.(اتاق های سال اول و دوم محل اقامتمان در خوابگاه) حالا که تابستان شده و آن روزهای با هم بودن دیگر نمی آیند، فقط می شود حسرتش را خورد. حسرتی که از نوشته محمدحسین در تارنوشتش خوب نمایان است. مطلبی که دنیایی حرف در آن نهفته است. حالا بعد از این دلمان برای با هم خندیدن شبانه‌مان تنگ می‌شود. حالا دیگر دلمان برای یزدی صحبت کردن احسان تنگ ‌می‌شود. حالا دیگر دلمان برای حرکت ناشایست منزعج کننده‌مان تنگ می‌شود. دلمان برای وسایل حامد که اتاق را تبدیل به میدان مین کرده بود تنگ می‌شود. دلمان برای عادت نکردن به نبودن حسین تنگ می‌شود. دلمان برای 221 ها و کارهای عجیبشان تنگ می‌شود. حالا دلمان برای همه چیز تنگ می‌شود.

حسین و حامد یادشان هست 811 را. دلمان برای خنده‌های سید و خوابیدن‌های محمد تنگ می‌شود. دلمان برای همسایه‌هایمان در 812 (مخصوصا جواد) تنگ می‌شود.

امان از دست این دل که گهگاهی تنگ می‌شود، اما چه تنگ شدنی. بگذار بگیرد تا تاوان اشتباهات را پس دهد.

تنها کاری که از دستمان بر می ‌آید دعا کردن است:

خدایا همه ما را در هر جایی که نفس می‌کشیم، عاقبت به خیر بگردان.

۱۲ تیر ۹۳ ، ۰۵:۱۹ ۴ نظر